نترس حوا... سیب را با عشق گاز بزن!
آدم بی عشق، لیاقت بهشت ندارد...
آنقدر تنهایم که کسی نیست
صندلی را از زیر چوبه دارم بکشد!
نگذاشتی این “ من ” عاشق به “ تو ” برسد . . .
عیبی ندارد فقط دست از سر پلک هایم بردار ، بگذار به هم برسند . . .
از وقتی رفته ای عجیب “ بی خواب ” شدهام !
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت...
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چی بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن …
مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا …
دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد...
یاد سهراب بخیر…
آنکه تا لحظه خاموشی گفت..
تو مرا یاد کنی یا نکنی..
من به یادت هستم…
♥...£
روزهــاے بـارونـے رو خیلے “دوست دارَمـ”
مَعلومـ نمـےشہ مُنتظر تـاکـسے هَستے یا آواره خیابـونـہـا…
بُخار توے هَوا مـالِ سَـرمـاست یا دود سیگـار…
روے گـونہ اَت اَشکـہ یا دونہ هـاے باروטּ…!!!
♥...£
✖آدَمے کـہ بیصِدا قَهر میکُند،✖
✖میخوآهَد کـِہ بِمانَد!✖
✖کـِہ دوبآره بِخواهَد،✖
✖کـِہ دوباره خوآستِـہ شَود!✖
✖وَگرنـہ کـِہ رَفتن را بَلد اَست…✖
♥...£
دیــگـر عـاشـقـے نـمـے کـنـم
نــہـ از تـرس ِ تــو و عـشـق تـو
نــہـ ،، مــלּ چشـمـانـم را
بــہـ روے حـمـاقــت بسـتـه ام
هـمـیـלּ . . . ! ! !
♥...£
בرב هایــت را بـہـ کســے نــگـو ؟ ! !
چــوלּ یــاב مـے گــیـرنـב
چــگــونـه "בلـــت را בرב בار کـنـنـد "